برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

سرمه چشمش............

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ

تبش بالا رفته بود

نا امید شد قنداقه را گذاشت گوشه ی اتاق و خودش هم گزیه کرد

کنیزش گفت : " اجازه بده برم خانه حسن بن علی 

 کمک مان می کند  مطمئنم "


حکیمه خاتون در را که باز کرد ماجرا را که شنید  گفت:

" سرمه ای را که دیشب به چشمان مهدی کشیدم بیاورید "

آوردند 

برد کشید پای چشم نوزاد 

صبح نشده تبش قطع شد




سرمه هیچ ، گردی از نعلینت را بده تا سرمه چشمم کنم تا شفا بگیرم

سخت به تو محتاجم


بابت تاخیر در مطلب نیمه شعبان معذرت می خوام اول از خو آقا بعدم از همه دوستان



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۰۴
سید رضا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی