از کعبه تا کعبه
کعبه اول
گره دستمال را کهباز می کرد نگاهش افتاد به دیواری مات که رنگ کرمش به قهوه ای می زد
و به عکسی از یک مکعب مشکی پوش که روی دیوار نشسته بود
انگار سال ها از نشستنش می گذشت و زود تر از این ها انتظار نو شدن داشت
بوی صابون عروس از ته صندوق بلند شده بود و تمام اتاق را پر کرده بود
دستمال را باز کرد و این پول ها را هم گذاشت کنار بقیه
پول آخرین لیف و شال و کلاهی بود که بافته بود
این آخرین ذخایر بود برای ثبت نام سفر حج
ذخیره ای که بارها گره همسایه و فرزندانش را با آن باز کرده بود و از مکه رفتنش دور شده بود
کعبه دوم
قاب طلایی تابلو فرشی را در بر گرفته بود که تازه از زیر دست خسته فرشباف بیرون آمده بود
بین رنگ های زیبای تابلو یک مکعب مشکی نشسته بود
از رنگ و روی تابلو بر می آمد چند میلیونی پول خورده باشد
پایینش با طلا کوب نوشته بودند
حجکم مقبول و سعیکم مشکور
هدیه دوستان و همکاران حاج آقا برای بازگشت از بیست و چهارمین سفر حج