برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

ما را نسیم نام تو دیوانه میکند

چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۱ ق.ظ



یکی اسپند دود می کرد  

دو سه نفر گل عزا به سر و صورت عزادارا می زدن

تو همین گیر و دار دیدم سه چهار نفری که وسط خیابون کنار منقل اسپند وایستادن

نگاهشون چرخید یه سمتی یکی با مشت به سینه ش می کوبید یکی اشک می ریخت 

هر کی یه چی می گفت

یه وقت نگاه کردم دیدم یه پرچم بزرگ داره همراه یه هیئت میاد


رو پرچم نوشته  آقام حسین

همین


پارسال ظهر عاشورا با بچه های هیئتمون (حسین جان بجنورد) تو ایستگاه صلواتی


چرا هر دم نگویم من حسین جان 

چه نامی بهتر از نام حسین است


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۲۰
سید رضا

نظرات (۱۴)

 ای ذات عشق حرف تو از جنس عقل نیست 

اندیشه را کلام تو دیوانه میکند ...

سلام

کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛

می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد ...

التماس دعا

اهورا...

 

قبول باشه

هرکه مرا به روضه ی تو راه داده است

تاج محبت تو به فرقم نهاده است

از ابتدای خلقت حق در دو چشم ما

تصویری از عزای محرم فتاده است

 

یاعلی

التماس دعا

سلام بر شاه عطشان کربلا.....
*از چاه خود آب برداریم....*

سلام....دعوتید

http://zareh.blog.ir/post/237

یا علی
۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۷ محمد کیوان

هــو السبّوح

 

والفجــر

 

خداوند گاهی به ذات خود و گاهی به صفات خود قسم یاد می کند! و گاهی به افعال خود(مانند این آیه)سوگند یاد می کند، یعنی :

سوگند به بامداد محـرم که اول سال است ،

سوگند به بامداد ذی الحجه که ماه حج و زیارت است

و به بامداد روز آدینه که حج درویشان است

و به بامدادِ همه روزها سوگند که همه روز در همه سال هنگامِ مناجاتِ دوستان است و ساعت خلــوت عارفان،

سوگند به بامدادِ دلِ دوستان که محل نظر خداوند جهان است و سوگند به روشنایی بامدادِ معرفت که سبب آسایش مومنان و باعثِ راحتِ آنان است.

دست من گیر که این دست همان است که من ..
سالها از غم هجران تو بر سر زده ام ...

سلام ...
با پست پرچم گنبد، بروزم ...
خاطره ایست از عمق وجودم، لطفا مطالعه فرموده و نظرتون رو اعلام بفرمایید...
یاعلی
لب های وی از داغ حکایت می کرد؟
یا از عطشِ آب، روایت می کرد؟
گویی که به عرشِ نیزه، از سوره عشق
هفتاد و دو آیه را تلاوت می کرد
۲۳ آذر ۹۲ ، ۲۲:۱۳ محمد کیوان
  

سلام

بروز شدیم !!!

با عنوان :

خواهران ! چادر خوبه اگر واقعا حجاب باشه ...

منتظر نظرات شما....

http://farhangeparvaz.blog.ir/1392/09/24/khaharanchador123123213

 

 

فرهنگ پرواز

یاعلی ع

سلام...

همین الان....

http://zareh.blog.ir/post/263
ما را نسیم نام تو دیوانه میکند
۲۹ آذر ۹۲ ، ۰۰:۴۹ محمد کیوان

هـــوالجمیل

 

لطیفه :

نوشته اند یوسف روزی در آیینه نظر کرد جمال ظاهر خود را بر کمال دید،پیش خود گفت اگر من غلامی بودم بهای من آنقدر زیاد بود! که کسی توانایی خرید من نداشتی!

خداوند از وی نگذشت تا کیفر آن خود بینی را بچشد! این بود که او را غلامی ساختند و به بیست درم فروختند!

 

عارفان گویند :

جمال دو نوع است جمال ظاهر و جمال باطن ، جمال ظاهر آرایش خَلق است و صورت زیبا،جمال باطن آرایش خُلق است و سیرت نیکو

خداوند به برادران جمال ظاهر یوسف را نمود،بیش از آن ندیدند لاجرم حسد بردند و به بهای اندک فروختند!

خداوند شمّه ای از جمال باطن به عزیز مصر نمود که به زن خود گفت: او را گرامی دار!

پس عالمان بدانند که قدر و منزلت نزد خداوند در جمال باطن است نه در جمال ظاهر

پیغمبر (ص) فرمودند:

خداوند به صورتهای شما و دارائی شما نظر نمی کند بلکه به دل های شما و سیرت شما نظر می کند

 


]کشف الاسرار؛ تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید،خواجه عبدالله انصاری[

سوره یوسف آیه 20

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی