برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

گاهی حالم را بپرس....

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ق.ظ

 آوِِخ ٬هنوز زخمیم و رنج می برم


دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

مردم چه می کنند که لبخند می زنند ؟

غم را نمی شود که به رویم نیاورم

قانون روزگار چگونه است کین چنین

درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم

تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی است

از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت

از این همیشه ها که ندارند باورم 

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا

مجبور می کنند بگویم که بهترم

نجمه زارع






موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۷
سید رضا

نظرات (۱۲)

سلام علیکم


حاجی امان از شعر و شاعرای ...

به خدا ما هم شعر میگیم ، اگر خواستین در اختیارتون بذاریم ، بذارید تو وبلاگ. والا

یاعلی
پاسخ:
سلام مرتضی  اگه شعرای شمام قشنگ بود میذارم عزیزم
 سلام
قسمت دوم وسوم سفرم به قبرستان را نوشتم خواهشا بخون ونظر بده
با سلام...

آبدیده یا آبداده چه تفاوتی با هم دارند؟

http://farsiyad.blog.ir/post/6

رو به راهیم
ولی به کدوم راه مهمه
سلام سیدجان
برای مادرت یک کاری بکن فردا نه
چند ثانبه دیگر هم نه
چند ساعت بعد هم نه
همین الان ، اگر زنده است… دستش را
اگر به آسمان رفته است …قبرش را
اگر پیشت نیست …یادش را
اگر قهری…چهره اش را
اگر آشتی هستی پایش را…ببوس
پاسخ:
سلام چشم اهورا

دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی

ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی

۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۳۰ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

ارواحناله لک الفدا

باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی

ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!

هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین

قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود

نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو

هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه

کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود

چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود

عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد

چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه

ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان

صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور

لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات

چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود

بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید

دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)

گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد

بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید

بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من

اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود

تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده

قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست

حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت

اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان

بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است

گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می برم

هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود

کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد

سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب

در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم

آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب

دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!

من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟

چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل

شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا

پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند

باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا

قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

 

شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

سید امیرحسین حسینی است.

همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

عظیم مسئلت می نمائیم.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


هوالعزیز

 امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

نیکی به پدر و مادر نشانه‌ی شناخت شایسته‌ی بنده خداست.

زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر 

خدا انسان را به رضایت خدا نمی‌رساند.

بحارالانوار جلد 74  صفحه 77

دعوتید به " ارتش خدا "

http://ayatenoorani.blog.ir/1393/01/29/army-of-god


۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۱ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم رب الحی ارواحناله لک الفدا

شکرانه میلاد حضرت زهرا "ارواحناله لک الفدا"   
باسلام و ادب محضر شما بزرگواران ؛
عیدی نورانی از حسینیه ی ققنوس کربلا
تقدیم به همه مادران و خواهران و همسران فداکار فاطمی ایران اسلامی
تقدیم به همه برادران مومن و عاشق آل الله ارواحناله لک الفدا
تقدیم به سادات و عام..... کامتان شرین باد از این نبات فاطمی؛آمین یارب العالمین



از امام صادق علیه‏السلام سؤال شد که: «لم صارت المغرب ثلاث رکعات و اربعا بعدها لیس فیها تقصیر فى حضر و لا سفر؟»
چرا نماز مغرب سه رکعت است و نافله‏اش چهار رکعت که در سفر و حضر تقصیر در آن نیست؟ (1)
آن حضرت فرمود: «ان اللَّه عز و جل انزل على نبیه  لکل صلاة رکعتین فى الحضر فاضاف الیها رسول‏اللَّه  لکل صلاه رکعتین فى الحضر و قصر فیها فى السفر الا المغرب و الغداه فلما صلى المغرب بلغه مولد فاطمه علیهم‏السلام فاضاف الیها رکعه شکراللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسن علیه‏السلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فلما ان ولد الحسین علیه‏السلام اضاف الیها رکعتین شکر اللَّه عز و جل فقال للذکر مثل حظ الانثیین فترکها على حالها فى الحضر والسفر.» (2)
خداوند تبارک و تعالى همه‏ى نمازها را بر پیامبر  به صورت دو رکعتى نازل کرد. رسول خدا  (به امر پروردگار) به همه‏ى نمازها به جز نماز مغرب و نماز صبح دو رکعت اضافه نمودند؛ که در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند.
هنگامى که رسول خدا  مشغول برپائى نماز مغرب بود. فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد رسول خدا  به شکرانه‏ى این نعمت (و به امر پروردگار) یک رکعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون حسن علیه‏السلام به دنیا آمد، دو رکعت دیگر (به عنوان نافله) به آن سه رکعت اضافه نمودند و زمانى که حسین علیه‏السلام به دنیا آمد، به نافله‏ى مغرب دو رکعت دیگر اضافه فرموده و آن را شکرانه تولد آن حضرت قرار دادند.
1- نماز مسافر را که از چهار رکعت به دو رکعت شکسته مى‏شود نماز قصر گفته و این عمل را تقصیر گویند.
2- من لا یحضر الفقیه، ج 1، ص 454. تهذیب، ج 2، ص 113. وسائل الشیعه، ج 4، ص 88. علل‏الشرایع، ص 324.
التماس دعای عهد وفرج مولایمان ان شاالله فراموش نشود.....


من از حالم به این مردم دروغای بدی می گم
...
..
.
.
.


کمی بی ربط :

"نصیحتی زیبا از شکسپیر در مورد زندگی "
شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
کپی رایت را بی زحمت رعایت کنید اخوی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی