برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است


تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا


ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا

آمدم خوش خط شود تکلیف شبها، آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا

کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر 
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا



کاظم بهمنی

۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۰۹:۰۹
سید رضا
بعضی حرفا فقط حرف نیست آتیشه. یادم باشه اگه یه روزی خواستم برم کربلا خداحافظی نکنم تا یه وقت کسی بسوزه
۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۲:۴۵
سید رضا



یکی اسپند دود می کرد  

دو سه نفر گل عزا به سر و صورت عزادارا می زدن

تو همین گیر و دار دیدم سه چهار نفری که وسط خیابون کنار منقل اسپند وایستادن

نگاهشون چرخید یه سمتی یکی با مشت به سینه ش می کوبید یکی اشک می ریخت 

هر کی یه چی می گفت

یه وقت نگاه کردم دیدم یه پرچم بزرگ داره همراه یه هیئت میاد


رو پرچم نوشته  آقام حسین

همین


پارسال ظهر عاشورا با بچه های هیئتمون (حسین جان بجنورد) تو ایستگاه صلواتی


چرا هر دم نگویم من حسین جان 

چه نامی بهتر از نام حسین است


۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۰۲:۱۱
سید رضا


روز اول صفر، سرِ حسین (علیه‌السلام) را به دمشق درآوردند و بنی‌امیه آن روز را عید گرفتند.»




رفقا هنوز عزا تموم نشده امروز رزو اول صفر بود

ابد والله ما ننسی حسینا


حلالم کنید که مجبور شدم مقتل رو بی مقدمه نقل کنم

۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۹
سید رضا





 اهل بیت را سه روز بر دروازه ی شام بداشتند
  تا شهر را آذین بستند، هر چه تمام تر
  و به هر زیور و آرایه و آیینه که بود؛
  چنان که هیچ چشم، مانندِ آن ندیده بود.
  و سرها را که پیشتر به شهر برده بودند
  بیرون فرستادند تا با اهل بیت وارد کنند.
  آنگاه از مردمِ شام پانصدهزار مرد و زن
  دف زنان، بیرون آمدند
  و امیران با دف و سنج و شیپور.
  و جوانان می رقصیدند و دف و سنج می زدند
  و تنبور می نواختند.
  و مردمِ شام به گونه گون جامه ها
  و سرمه و خضاب، خویش را آراسته بودند.
  و بیرونِ شهر از بسیاریِ مردم مانندِ عرصه ی محشر شده بود:
  در یکدیگر موج می زدند.

  چون به میانه روز رسید
  سرها و اسیرها را به شهر در آوردند.

    ___________________________
    - کتاب آه، ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص 496
۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۱۴:۴۸
سید رضا

[ الإحتجاج‏] ذُکِرَ کِتَابٌ وَرَدَ مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اللَّهُ وَ رَعَاهَا فِی أَیَّامٍ بَقِیَتْ مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ عَشْرٍ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ عَلَى الشَّیْخِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ وَ نَوَّرَ ضَرِیحَهُ ذَکَرَ مُوصِلُهُ أَنَّهُ تَحْمِلُهُ مِنْ نَاحِیَةٍ مُتَّصِلَةٍ بِالْحِجَازِ نُسْخَتُهُ



لِلْأَخِ السَّدِیدِ وَ الْوَلِیِّ الرَّشِیدِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ‏  النُّعْمَانِ أَدَامَ اللَّهُ إِعْزَازَهُ مِنْ مُسْتَوْدَعِ الْعَهْدِ الْمَأْخُوذِ عَلَى الْعِبَادِ



 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۲
سید رضا

دخترک از بس روی پنجه ایستاده بود و بلند قدی می کرد خسته شده بود

گه گاهی  با آن دست بیکارش چشمش را می مالید می گفت: 

آخ دستم از خط بیرون رفت

آخ بازم نشد 

آن دستش که مداد را به آسمان  میر ساند خسته شد 

انگار نور زرد اشکش را در آورده بود که 

مداد را زمین انداخت و 

گفت :

داداش راست میگه خورشید پاییز رنگش پریده 

خدایا به خاطر دادشم خودت پررنگش کن


۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۰:۵۱
سید رضا


من سنگ شوره زارم و گویا زمانه ای
این جا کشانده است مرا رودخانه ای

یا شاید آن پرستوی پیرم که عشق او
نگذاشت دست و پا بکند آشیانه ای

یا تاکِ بی بری که برای شکفتنش
ناچار جز بهار ندارد بهانه ای

یا تخته پاره ای که گرفتار موجم و
هرگز مرا قبول نکرده کرانه ای

تنهایی من از خودِ تنهایی ام پُر است
در بی نشانی است که دارم نشانه ای

چیزی نمانده است که دیوانه ام کند
ترس مترسکانه ام از موریانه ای

این جا کسی صدای مرا پس نمی دهد
پای کدام کوه بخوانم ترانه ای؟


مهدی فرجی 
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۰۰:۰۱
سید رضا