برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

 آوِِخ ٬هنوز زخمیم و رنج می برم


دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

مردم چه می کنند که لبخند می زنند ؟

غم را نمی شود که به رویم نیاورم

قانون روزگار چگونه است کین چنین

درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم

تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی است

از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت

از این همیشه ها که ندارند باورم 

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا

مجبور می کنند بگویم که بهترم

نجمه زارع






۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۸
سید رضا







 ارباب خوبم 

کارگراتو عشقه







ای خاک ها در میان این همه کوچه 

در میان این همه دیوار 

در میان این همه خاک

 شما را برگزیده اند 


طهارت گرفته اید؟

آماده حضور ملائک شده اید؟

تاب روضه ها را دارید؟

بی تاب سینه زنان شده اید؟

دل شما نیز مثل دل ما برای هروله ها تنگ شده؟

خودتان را آماده کنید که نگاه مادری به شما دوخته شده





شروع عملیات بازسازی  حسینیه حسین جان بحنورد



 

۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۲
سید رضا

با نور استجابت و ایمان عجین شدی

وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

 

عطر بهشت در نفست موج می‌زند

حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی

 

زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود

تو آمدی و این همه شور آفرین شدی

 

بی شک برای مادری زینب و حسین

شایسته ای که فاطمه ی دومین شدی

 

در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست

آوازه ی خضوع و خشوعت شنیدنی ست

 

آن روز که خدا به تو هم داد نور عین

او را طواف داده ای دور سر حسین

 

یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست

عباس من، فدایی کرب و بلای توست

 

با خود دوباره خاطره ها را مرور کن

از روزهای خوب مدینه عبور کن

 

این روزها که خاطره ها همدمت شدند

تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند

 

چندی ست پاره های دلت رفته اند آه

تو مانده ای و نم نم این اشک گاه گاه

 

با قلب تو حکایت هجران چه ها نکرد

یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد

 

تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت

مانند چشم ابری تو آسمان گرفت

 

پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر

پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر

 

مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:

مادر بیا که قافله ی کربلا رسید

 

یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان

برگشته است از سفر عشق کاروان

 

برگشته با تلاطم اشک و خروش آه

دارد هزار خاطره از دشت و خیمه‌گاه

 

تو می رسی و روضه هم آغاز می شود

بغض از گلوی خاطره ها باز می شود

 

هر کس نشسته گوشه ای و روضه خوان شده

اما سکینه با دل تو همزبان شده

 

همناله با دو چشم ترت، حرف می زند

از جای خالی پسرت حرف می زند:

 

یادش بخیر لحظه ی شیرین گفتگو

یادش بخیر زمزمه های عمو عمو

 

یادش بخیر دیده ی بیدار کربلا

شب ها صدای پای علمدار کربلا

 

یادش بخیر مشک و علم در دو دست او

آرامش تمام حرم در دو دست او

 

در چشم هاش عشق و نجابت خلاصه بود

او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود

 

سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو

نام آور تمام عرب بود ماه تو

 

داغ تو تازه تر شده با حرف های او

وقتش شده تو روضه بخوانی برای او

 

رو می کنی به او که فدایت سکینه جان

جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان

 

شاید نگاه توست به قدّ خمیده ام

یا اینکه شرم می‌کنی از اشک دیده ام

 

دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان

از روضه های ماه من ای نازنین، بخوان

 

نام آوران به شوکت او بُرده اند رشک؟

در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک

 

از چشم خون گرفته برایم سخن بگو

از ماجرای تیر سه شعبه من بگو

 

آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه

دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه

 

شرمنده ام ز روی تو و مادرت رباب

شرمنده ام اگر نرسیده به خیمه آب

 

قلب مرا ولی تو رها از ملال کن

آرام جان من! پسرم را حلال کن


یوسف رحیمی


 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۹
سید رضا



 





برای آشنایی بیشتر با سید شهیدان اهل قلم به سایت   WWW.AVINY.COM   مراجعه بفرمایید.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۸
سید رضا



به دنبال تو می گردم که با فانوس باران ها

به دنبال تو می گردند این شب ها، خیابان ها

 

به دنبال تو می گردم، همانطوری که می گردند

پی یک قطره باران چشم های باز گلدان ها




 

چقدر این روزها جای تو در هر کوچه ای سبز است!

چقدر این روزها سبزند در این شهر میدان ها!

 

تمام جوجه ها از تخم هاشان سر درآوردند

ترک خورده ست در این سرزمین دیوار زندان ها

 

حیاط خانه ها کم کم پر از گنجشک خواهد شد

پرستو خانه خواهد ساخت زیر سقف ایوان ها

 

یخ دریاچه هر شب تردتر، هر روز نازک تر

به زودی باز می گردند، قوها و پلیکان ها!



پانته آ صفایی







۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۴۷
سید رضا



۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۳۰
سید رضا