گریه بی شیون
جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ق.ظ
گفتم: پاشو درست بخواب. این جا خسته می شوی.
سرش را بلند کرد. دیدم که تمام صورت و جانمازش خیس است و مهرش گل شده است.
تعجب کردم. گفتم: برای ما این حالات خیلی عجیب است که یک نفر، دو ساعت توی سجده باشد.
بعدها چون با ما صمیمی بود، پاسخم را با این شعر داد که:
شمع این مسئله را بر همگان روشن کرد که توان تا به سحر گریة بی شیون کرد.
پی نوشت:
روحت شاد مصطفی کریمی که به ما یاد دادی چه کنیم.
ببست و پنج دی ماه سالروز شهادت مصطفی کریمی
۹۳/۱۰/۲۶