و من محتاج "او " یم...
در مسیر سفر حج بودم که در سامراء خدمت امام عسکری علیه السلام رسیدم. ومقداری از اموالی را که شیعیان برای حضرت داده بودند به امامدادم
جعفر بن شریف گرگانی می گوید : گفتم: شیعیان شمادر گرگان سلام رساندند.
امام فرمود:مگر بعد از اعمال حج به گرگان بر نمیگردی؟
گفتم:چرا.برمی گردم.
فرمودند:از امروز تا صدوهفتاد روز دیگر تو به گرگانمیرسی.که روز جمعه سوم ربیع الثانی در اول روز وارد شهر میشوی.وقتی به گرگان رفتی،به مردم اعلام کن تا درخانة تو جمع شوند.زیرا در آخرآنروز من به گرگان خواهم آمد.
سپس امام برایم دعا کردند.
من همان تاریخی که امام فرموده بود ،وارد گرگان شدم وبه مردم خبردادم کهامروز امام بمنزل من میآیند.لذا آماده باشند ومسائل ومشکلات خودرا درنظر بگیرند.
بعد از نماز ظهر وعصر،همگی شیعیان در خانه من جمع شده بودند کهبدون اینکه متوجه بشویم،امام عسکری(علیه السلام وارد شدند وبرما سلام کردند.
مااز امام استقبال نمودیم ودست مبارکش را بوسیدیم.
امام فرمود:من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که در آخر امروز نزد شمابیایم.لذا نماز ظهر وعصر را در سامراء خواندم ونزد شما آمدم تا با شماتجدید عهد نمایم. اکنون که نزد شما هستم،سؤالات وحاجات خودرا بمنبگوئید.
اولین نفر ی که حاجت خودرا گفت،نضربن جابر بود که عرضکرد:ای پسررسول خدا!پسرم چندماه است که نابینا شده است.از خدا بخواهید تاچشمانش را به او بر گرداند.
امام فرمود:اورا نزدم بیاور!
اورا خدمت امام آوردند وامام دست شریف راخودرا برچشمانش گذاشتکه ناگاه بینا شد.
سپس یک به یک مردم حاجتهای خودرا میپرسیدند وامامحاجات آنهارا برآورده میکرد ودرحق همگی دعا نمودودرهمان روزمراجعت فرمود.
«منتهی الامال ج2 ص399»
و من محتاج دستی هستم شبیه همان دستان که ببوسم
که روی دلم کشیده شود ...
شاید شفا بگیرم....
محتاجم به دستی شبیه همان دست
من اصلا محتاجم
محتاجم به " او " ......
تااین برادران ریاکار زنده اند این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد می کشدوکور می شود یوسف همیشه وصله نا جور می شود
اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند منصور را هر اینه بر دار می زنند
اینجا کسی برای کسی کس نمی شود حتی عقاب درخور کرکس نمی شود