تیـــــــــــــر.2....
شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۲ ق.ظ
حالا که حرف از تیر شده....
زخمی افتاده بود روی من و خونش هم جاری شده بود رویم
همه فکر می کردند هر دو شهید شده ایم
کمی خون روی دستم دیدم
خوب که نگاه کردم دیدم خون من نیست
ولی او....
گلویش دریده شده
یادم آمد از آن شعری که این هفته های آخر زیاد می خواند
ای تیر تشنه بیا بنشین در گلوی من
تا نرود پیش فاطمه ابروی من
خاطره ای از دکتر صادقی در مورد هم رزم عزیزش شهید مصطفی کریمی
۹۲/۰۴/۱۵