زنگ سیاه و سفید
شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ق.ظ
از زنگ نقاشی می ترسید
نه که بترسد
حسی شبیه اضطراب داشت
اضطرابی نفرت بار
نه که نقاشی بلد نباشد
نه فقط به خاطر اینکه باز هم مجبور بود گل های خانه شان را بی رنگ بکشد
مداد زرد رنگ نبود که چراغ خانه را روشن بکشد
ولی موهای پدر را می توانست سفید بگذارد
۹۲/۱۰/۲۱
به روزم با شعری با عنوان عمریه
منتظر نظرت هستما