مقاتل
کتب مقتل به بررسی واقعه عاشورا و شیوه جنگ و قتال و همچنین حوادث قبل و بعد عاشورا می پردازند لذا از اهمیت بالایی برخودار هستند به مقاله ای در این باره بر خوردم و بررسی این مقاتل از لحاظ سندی و علمی را باز نشر دادم.
مقتل ابومخنف
مقتل ابومخنف قدیمیترین مقتلی است که
به دست آمده و مطالب آن نخست در تاریخ طبری و سپس در مآخذ بعدی نقل شده است.
ابومخنف از اصحاب امام جعفرصادق علیهالسلام بوده، و در کوفه میزیسته و از علمای
بزرگ تاریخ به شمار میرفته است.
محدث متتبع بزرگوار، حاج شیخ عباس قمی
درباره مقتل او میگوید: «او دارای کتابهای بسیاری در تاریخ و سرگذشت و از جمله
«کتاب مقتل الحسین علیهالسلام» است. فقیر گوید که مقتل او اگر در دست بود در
نهایت اعتبار بود همانگونه که از نقل بزرگان از علمای قدیم از آن کتاب معلوم
میشود، لکن دریغا که اصل آن مقتل مانند کلبی [1] و مدائنی [2] و امثال آنها با گذشت زمان مفقود شده و به دست ما نرسیده، و اما این
مقتل که در دست است و در آخر جلد دهم بحار [3] نیز به چاپ رسیده و
به ابومخنف نسبت میدهند، مستند نیست.
ابوجعفر طبری در تاریخ خود در باب مقتل
امام حسین علیهالسلام از مقتل ابومخنف بسیار نقل کرده است. هر کس آن مطالب را با
مقتل معروف منتسب به ابیمخنف مطابقه کند، در مییابد که ابدا ربطی و نسبتی با هم
ندارند؛ پس این کتاب ابیمخنف معروف اعتبار ندارد و بر مطالب آن هیچ اعتماد نیست.
و الله العالم. [4] محدث قمی که خود در شناخت مقاتل، استاد مسلم بوده است، در کتاب دیگرش
«الکنی و الالقاب» نیز در شرح حال ابومخنف از جمله مینویسد: «وی در سال 157 ه ق.
وفات یافت؛ از حضرت صادق (ع) روایت
کرده و هشام کلبی هم از او روایت نموده است.
جدش مخنف بن سلیم در جنگ جمل (سال 36
ه) از یاران علی (ع) بود و پرچم قبیله ازد را در دست داشت. ابومخنف از بزرگان
مورخان شیعه است و با همهی اشتهارش به تشیع، علمای اهل تسنن در نقل از وی بر او
اعتماد کردهاند؛ مانند طبری و ابناثیر و دیگران.
اما مقتلی که در دسترس و منسوب به اوست
از وی نیست، بلکه از هیچ یک از مورخان دیگر هم نمیتواند باشد! هر کس بخواهد این
را تصدیق کند، باید آنچه را در این مقتل است با آنچه طبری و غیر او (از مورخان،
پیش از چاپ این مقتل) از آن نقل کردهاند مقابله کند تا حقیقت برای او معلوم شود.
من این مطلب را در نفس المهموم» در شناختن «طرماح بن عدی» بیان داشتهام.» [5] .
همچنین محدث قمی (ره) در آخر فصل
دوازدهم «نفس المهموم» آنجا که از «طرماح» نام میبرد و اختلاف نقلها را در پیوستن
او به امام حسین علیهالسلام میآورد، پس از نقل روایت طبری مینویسد: «مؤلف گوید از
این روایت که ابوجعفر طبری از ابومخنف نقل کرده است، معلوم میشود که طرماح بن عدی
در واقعه کربلا در میان شهدا نبوده است، بلکه چون او خبر شهادت امام علیهالسلام
را شنید به جای خود بازگشت، و در این مقتل معروف که به ابومخنف منسوب داشتهاند،
از قول طرماح نقل میکند که گفت: در میان کشتگان جراحاتی برداشته بودم، و اگر
سوگند بخورم راست گفتهام که خواب نبودم دیدم بیست سوار آمدند و...».
مرحوم حاج شیخ عباس این محدث مورخ امین
در کتاب دیگرش به فارسی یعنی «تحفة الاحباب» نیز ذیل نامه ابومخنف، یعنی «لوط بن
یحیی بن سعید الازدی الغامدی» راجع به مقتل اصل و مجعول او سخن گفته است و
مینویسد: «و بالجمله این همان ابومخنف صاحب مقتل معروف است و خود او از بزرگان
محدثین و مورد اعتماد ارباب سیر و تواریخ است، و اصل مقتل او در نهایت اعتبار
بوده، همانگونه که از نقل بزرگان از علمای قدیم از آن و از سایر مؤلفاتش معلوم
میگردد، لکن افسوس و آه که اصل مقتل بیعیب او در دست نیست و این مقتل موجود
منسوب به او مشتمل است بر بعضی مطالب منکره که شاید از دس [6] مخالفان باشد، به این جهت از درجه اعتبار ساقط است و بر مطالب او هیچ
اعتمادی نیست» [7] به طور خلاصه مقتلی که امروز به نام ابومخنف در دسترس است و
روضهخوانهای عرب از آن مطالبی نقل میکنند، مجعول است و به ابومخنف منسوب
داشتهاند. بسیاری از مطالب آن مجعول و برخلاف واقع است.
مقتل ابومخنف در اختیار ابوجعفر محمد
بن جریر طبری متوفای سال 310 هجری، مورخ نامی، صاحب تاریخ طبری بوده، و او مطلب
زیادی از آن در ماجرای کربلا نقل کرده است. آنچه او از ابومخنف نقل کرده چون از
نسخه اصل بوده معتبر است و آنچه از این مقتل موجود نقل میشود بیاعتبار است.
محدث قمی هم در «نفس المهموم» هر جا
مطلبی از ابومخنف نقل میکند به نقل از تاریخ طبری میآورد، چون خود آن را ندیده
است سند را به طبری میرساند.
استاد فقید علامه تهرانی مینویسد
«مقتل ابومخنف نخست در بمبئی به صورت چاپ سنگی به طبع رسیده بود، سپس در سال 1287
به پیوست جلد دهم بحارالانوار، هم چاپ شد. اول آن چنین است: «حدثنا ابو المنذر
هشام بن محمد بن سائب کلبی...». نسبت این مقتل به ابومخنف مشهور است، ولی ظاهرا
بعضی مطالب آن مجعول است. استاد محدث نوری در «لؤلؤ و مرجان دربارهی آن تحقیقاتی
به عمل آورده است». [8] .
امالی شیخ صدوق
امالی شیخ صدوق که به آن «مجالس» هم
میگویند از منابع پیشین مقاتل است. امالی یا مجالس شیخ صدوق، یعنی محمد بن علی بن
بابویه قمی متوفای سال 381 ه ق. شرح و بیان احادیث معتبری است که صدوق در نیشابور
و ری و دیگر نقاط در فواصل زمانی طی 97 مجلس بر علما و فضلای شیعه املا نموده است.
شیخ صدوق به نقل نجاشی حدود سیصد کتاب تألیف نموده که از جمله امالی اوست. شیخ در
امالی خود آنجا که از وقایع کربلا یاد نموده و مقاتل شهدای طف را شرح داده، مطالبی
را نقل کرده که همانها از مآخذ مهم مقاتل بعدی واقع، و بدون بحث و فحص بیشتر نقل شده
است.
از آنجا که شیخ صدوق، رئیس محدثان شیعه
بوده و نقل او مستند و با تحقیق کامل در منابع و مآخذ انجام گرفته است، نقل او
حتما اگر بدون سند هم باشد، نزد علمای بزرگ ما معتبر و مستند است.
ارشاد شیخ مفید
شیخ مفید، محمد بن محمد نعمان بغدادی،
شاگرد شیخ صدوق، از مفاخر فقها و متکلمان و علمای نامی شیعه امامیه است. شیخ مفید،
کتابهای ارزندهای در علوم و فنون مختلف تالیف و تصنیف کرده است.
کتاب «الارشاد» او در تاریخ امامان
معصوم نوشته شده و از زمان تالیف تاکنون از مآخذ و منابع معتبر شیعه امامیه در
شناخت ائمه اطهار (ع) و زندگانی جمالی آن ذوات مقدس است.
شیخ مفید در شرح حال حضرت امام حسین
علیهالسلام بسط مقال داده و به تفصیل دربارهی وقایع عاشورا سخن گفته است. مقاتلی
که شیخ مفید راجع به شهادت هر یک از امامان در این کتاب آورده از اعتماد و اعتبار
قابل توجهی برخوردار است.
روضة الواعظین
روضة الواعظین کتابی معتبر از تالیفات
شیخ بزرگوار ابو علی محمد بن حسن بن علی نیشابوری معروف به فتال نیشابوری است.
فتال مؤلف روضة الواعظین از استادان ابن شهر آشوب مازندرانی متوفای سال 588 ه ق. و
از علمای اواسط سده ششم هجری است.
از آنجا که مطالب کتاب روضة الواعظین
نوشته دانشمندی بزرگ و محققی از علمای متقن ماست، لذا سند و مأخذ علمای بعدی واقع
شده و آنان، این کتاب را از مدارک معتبر در نقل مقتل دانستهاند.
احتجاج طبرسی
کتاب احتجاج طبرسی نیز از مآخذ معتبر
در نقل مقاتل است. مؤلف آن ابومنصور احمد بن ابیطالب طبرسی از استادان ابن شهر
آشوب مازندرانی و متوفای سال 570 هجری است.
کتاب احتجاج، چنان که از نامش پیداست،
دربارهی استدلالهای الزامآور ائمه اطهار با مخالفان است، ولی هر جا از مقاتل
آنها یاد کرده مأخذ علمای بعدی در کتابهای مقاتل است.
نظر به اهمیت و مؤلف بزرگوار آن، مقاتل
احتجاج نیز از اعتبار خاصی برخوردار است.
لهوف
لهف یا ملهوف فی قتلی الطفوف کتابی
کوچک و مختصر از سید رضیالدین علی بن طاووس حلی متوفای سال 664 از بزرگان علمای
پاکسرشت ماست.
رضیالدین علی بن طاووس این کتاب را
گویا در سالهای جوانی نوشته، در عین حال از مآخذ مهم و معتبر مقاتل است.
ابنطاووس در آغاز لهوف میگوید: اگر
نه این بود که واقعهی عاشورا دلها را میخراشد و اشکها را جاری میکند، میگفتم
که مردم به جای لباس سیاه، در این روز لباس سفید بپوشند زیرا روزی که امام حسین
(ع) در آن به یاری دین اسلام به پا خاست، باید جشن گرفت نه اینکه نشست و گریه کرد.
گویا به مرور ایام در این کتاب دست
برده و مطالبی نامطلوب و غیرمعتبر در آن آوردهاند که از رضیالدین علی نیست.
البته این احتمال هم هست که چون او کتاب را در اوائل جوانی نوشته آن تسلط علمی
سالهای بعدی را در تحقیق اخبار و تاریخ و احادیث نداشته باشد و کتاب به همان گونه
مانده است.
مثیرالاحزان
(برانگیزنده غمها)
این کتاب از کتابهای مشهور مقاتل است.
کتاب تألیف شیخ نجمالدین جعفر بن محمد بن نما حلی استاد علامه حلی، و متوفی به
سال 645 ه ق. است. نظر به اینکه مؤلف از فقها و علمای بزرگ ماست، مقتل او نیز از
اعتبار خاصی برخوردار است.
کتاب به زبان عربی است که زبان مادری
مؤلف بوده، و نام کامل آن «مثیرالاحزان و منیر سبل الاشجان» است؛ یعنی برانگیزنده
غمها و روشنکنندهی راههای اندوهها.
کتاب مثیرالاحزان، که از مآخذ علمای
مقاتل بوده، نخست به پیوست جلد دهم بحارالانوار، و بعدها چند بار مستقلا چاپ شده
است.
اخذ الثار فی احوال
المختار
این کتاب نیز تألیف نجمالدین جعفر بن
نما حلی مزبور است. معنی نام کتاب این است: «گرفتن انتقام خون امام حسین در احوال
مختار». مؤلف در این کتاب قیام مختار بن ابو عبیده ثقفی و گرفتن انتقام خون امام
حسین (ع) و شهدای کربلا را شرح داده است.
نام دیگر کتاب «قرة العین فی اخذ ثار
الحسین (ع)» است، یعنی روشنی چشم در گرفتن انتقام خون امام حسین (ع)».
این کتاب نیز از مآخذ به شمار میرود و
علمای بعدی از آن سود جستهاند. بعضی از مؤلفان ندانسته این دو کتاب را تالیف پدر
نجمالدین ابن نما، یعنی نجیبالدین محمد بن نما فقیه نامی استاد محقق حلی
دانستهاند. علت اشتباه هم این بوده که نام پدر محمد بن نما نیز نجمالدین جعفر
بوده است.
کامل بهایی
این کتاب را عمادالدین حسن بن علی بن
محمد طبری مشهور به «عمادالدین طبری» از علمای بزرگ شیعه در سدهی هفتم هجری به
فارسی نوشته است.
مؤلف «روضات الجنات» مینویسد:
«عمادالدین طبری در بعضی از مصنفات خود به قسمتی از طرائف احوال و لطائف اخبار خود
از جمله قضیهی مناظرهاش با اهل بروجرد در منزه دانستن خداوند متعال از تشبه به
مخلوق اشاره نموده است؛ از جمله اینکه وی از شهر قم به امر وزیر بهاءالدین
صاحبدیوان شمسالدین محمد جوینی مشهور به «صاحبدیوان» (حکمران اصفهان بوده) به
اصفهان نقل مکان کرد و هفت ماه در آن شهر ماند و مردم بسیاری از اصفهان و شیراز و
ابرکوه و بلاد آذربایجان بر وی گرد آمدند و انواع معارف ربانی را بر وی خواندند و
سادات و بزرگان و وزرا از وجود او بهره شدند». [1] از اینجا معلوم میشود
عمادالدین در اواسط سدهی هفتم هجری میزیسته و این معنی برای شناخت سابقه حوزه قم
نیز اهمیت دارد.
محدث قمی در «فوائد الرضویه» از وی
بدین گونه نام برده است: «الحسن بن علی بن محمد بن الحسن، عمادالدین طبری، شیخ
عالم ماهر خبیر، متدرب [2] تحریر، متکلم جلیل، محدث نبیل، فاضل علامه،
معاصر خواجه - نصیرالدین طوسی - و علامهی حلی - صاحب کتابهای شریف است. در اصول مذهب
و تشیید قواعد دین و فقه و حدیث و غیره مانند... سپس 14 کتاب او را نام میبرد...»
و میافزاید که بهاءالدین صاحب دیوان به وی عنایتی تمام داشت به همین جهت او
کتابهایی را به نام وی تالیف کرده که از جمله «اربعین بهایی» در برتری
امیرالمؤمنین علیهالسلام، و دیگر «کامل بهایی» در سقیفه، و در دیباچه کامل نوشته
است که من چون «مناقب الطاهرین» و اخوات [3] آن را تصنیف نمودم،
و آن جمله تولی بود، لازم بود در قسم تبری هم شروع کردن پس کامل تألیف کرد. هر دو کتاب
مثل سیف و رمحی [4] بر مخالفان، و زیاده از سی هزار بیت است. [5] .
«کامل» در بمبئی به طبع رسیده اما بسیار
کمیاب است. من چند سال قبل [6] که عبورم به آن شهر افتاد یک نسخه از
آن را به دست آوردم، لکن افسوس که تصحیح نشده و بسیار سقیم است، به گونهای که
برای غیرمطلع خبیر، استفاده از آن عسیر (دشوار) است؛ اما آن کتاب پرفایده است و در
سنهی 675 تمام شده، و قریب به دوازده سال همت شیخ مصروف بر جمع آن بوده، اگر چه
در اثنای آن چند کتاب دیگر نیز تألیف کرده است.
از وضع آن کتاب معلوم میشود که
نسخههای اصول و کتابهای اصحاب پیشین نزد او موجود بوده، مانند کتاب «فعلت فلاتم»
که در مثالب [7] است و از مصنفات ابوجیش مظفر بن محمد خراسانی است که یکی از متکلمان
شیعه و عارف به اخبار و از شاگردان ابوسهل نوبختی است.
دیگر کتاب «حاویه» است که در مثالب
معاویه است، و مؤلف آن قاسم بن محمد بن احمد مامونی سنی است... و بالجمله در
«کامل» از «حاویه مامونی» بسیار نقل میکند، از جمله آن که: «یزید خمر خورد و بر
سر امام حسین (ع) ریخت. زن یزید آب و گلاب برگرفت و سر امام را پاک بشست. [8] آن شب فاطمه زهرا علیهاالسلام را به خواب دید که از او عذر میخواست.
پس یزید گفت تا سر حسین (ع) را و اهل بیت و اصحاب او را به دروازههای شهر بردند و
بیاویختند.
همچنین در «معاویه» (ص 385 کامل بهایی
چاپ اول) آمده که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید
شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند
که پدر تو به سفر رفته است و باز میآید تا اینکه ایشان را به خانهی یزید آوردند.
دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او
را خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان سخت در گریه افتادند و فغان از ایشان
برخاست.
یزید خفته حال گفت که بروند و سر پدر
او را بیاورند و در کنار او نهند. آن نابکاران سر آن حضرت را بیاوردند و در کنار
آن دختر چهار ساله نهادند، پرسید این چیست؟ آنان گفتند سر پدر تو است. آن دختر
بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان بحق تسلیم کرد.
همچنین از «حاویه» (ص 381) در باب مرگ
یزید نقل کرده است که روزی بر بام، مست رقص میکرد و از بام بیفتاد و مست به دوزخ
رسید.
نیز گفته است که جمعی گویند که به صید
رفت با لشکر. آهوی پیش او آمد، به عقب آن آهو رفت. حق تعالی خطاب به زمین کرد تا
او را فرو برد. نخسفنا به و بداره الارض [9] .
گویند که چون خلق برص [10] او را معلوم کردند بر سر آن ملعون غوغا نمودند. او گریخت تا به چاه
نجاست فرو شد. مردمان سر آن چاه را بگرفتند، و آن چاه در دمشق مشهور است.
فوائد بسیاری از کتاب «کامل بهایی» به
دست میآید، و من دوست میدارم که به این مقدار اکتفا ننمایم، و به بعض فوائد دیگر
اشاره نمایم.
در باب شهادت امام حسین علیهالسلام (ص
454) مکرر زهر دادن جعده [11] به امام حسن (ع) را بیان کرده است: یک
دفعه در انگبین سفید، و آن جناب را درد زهار [12] پدید آمد و قی بسیار
کرد و خود را به شیر جوشانیده مداوا نمود.
دفعه دیگر زهر در شربت آن جناب نمودند،
آن حضرت به خاک روضهی رسولالله صلی الله علیه و آله استشفا نمود.
دفعه دیگر جعده در رطب زهر کرد و به آن
حضرت خورانید. آن جناب به جهت تغییر آب و هوا به موصل رفت. معاویه صوفیی کور را
چند دینار بداد و با عصای سنان [13] زهرآلود آن یعنی به خدمت آن حضرت آمد،
و به بهانهی آنکه دست آن جناب را ببوسد، سنان به پشت پای او فرو برد، و چندان که
قوت داشت زور کرد. مردم خواستند که صوفی را بکشند. آن حضرت نگذاشت و از آنجا بیرون
رفت و قصد دمشق کرد، عبدالله بن عباس گفت در راه گردن او بزنند.
همچنین نقل کرده کیبفیت داخل کردن
جعده، سودهی الماس را در کوزهی جناب امام حسن علیهالسلام، و شهادت آن جناب را
با آن، صلوات الله علیه.
همچنین در فصل 60، بعد از شهادت امام
حسن علیهالسلام نقل کرده کیفیت کشتن معاویه عایشه را. برای اینکه: «چون معاویه به
مکه سفر کرد و خواست برای یزید از مردم بیعت بگیرد، عایشه برای او تهدید فرستاد که
برادرم محمد بن ابیبکر را کشتی و برای یزید بیعت میستانی؟
معاویه چاهی بکند و به آهک پر کرد و
فرشی گرانمایه آنجا بگسترد و کرسی بر سر آن نهاد و عایشه را پیام فرستاد که توقع
است ام المؤمنین ما را به تشریف خود مشرف سازد، و وقت نماز خفتن او را بخواند. آن
زن بیرون آمد با غلامی هندی و بر خری مصری سوار شد. معاویه او را اعزاز کرد و بدان
کرسی اشارت نمود که بنشیند. چون آنجا بنشست، فرو شد به چاه، در حال معاویه گفت تا
غلام و خر را بکشتند و هم در آن چاه انداختند، و به خاک انباشتند. مردم در اختلاف
افتادند. برخی گفتند عایشه به مدینه رفت. بعضی گفتند به یمن رفت. امام حسین
علیهالسلام این حال را میدانست و جماعت خاصان معاویعه، و امام حسین علیهالسلام
این حال را میدانست و جماعت خاصان معاویه، و امام حسین علیهالسلام ترکه او را به
وارثان او داد.
همچنین نقل کرده (ص 418) که
امیرالمؤمنین (ع) که به جنگ صفین میرفت چهل من آرد جوین با خود داشت، و چون باز
آمد هنوز بسیاری باقی بود.
همچنین از «حاویه مامونی» نقل کرده که
چون خبر فوت علی علیهالسلام به معاویه بردند، تکیه کرده بود، راست بنشست، و او را
جاریهای [14] بود مؤمن و او آوازهخوان بود، گفت: یا جاریه! غنی، الیوم قرة عینی»
ای کنیز سرودی بگوی که امروز چشم من روشن شد. آن زن گفت امروز چه خبر خوش آوردند؟
معاویه گفت: یقولون قتل علی بن ابیطالب». میگویند که علی بن ابیطالب کشته شد.
جاریه گفت بعد از این هرگز غنا نگویم. بگفت تا او را به تازیانه بسیار زدند. پس
گفت کفوا عنی دست از من باز دارید. پس آن زن اشعاری سرود:
[ 8 بیت شعر عربی است به این مضمون: به
معاویه بگویید چشمهای بدگویان[ روشن مباد. آیا در ماه رمضان ما را مصیبت زده کردید
به قتل بهترین مردم عالم؟ کسی را کشتید که از همهی مردم روی زمین بهتر و گرامیتر
بود. نه به خدا من علی و احوال نماز او را فراموش نمیکنم.
ای معاویه! فخر مکن، زیرا بقیهی خلفای
الهی در میان ماست. قریش هم میداند که تو از نظر حسب و دین از همهی آنها بدتر
هستی[
عمودی پیش معاویه بود برداشت و بر سر
آن زن مؤمنه زد تا شهید شد (رحمة الله علیها).
همچنین در باب شهادت امام حسین (ع) و
اسیری اهل بیت آن حضرت گفته: «و ملاعین که سر حسین علیهالسلام را از کوفه بیرون
آوردند از قبائل عرب میترسیدند که مبادا غوغا کنند و از ایشان باز ستانند. پس
راهی که به عراق است ترک کردند و از بیراهه میرفتند. چون نزدیک قبیلهای رسیدندی
علوفه طلب کردندی و گفتندی که سرهای خارجی چند داریم. بدین صفت میرفتند تا به
بعلبک رسیدند.
قاسم بن ربیع که والی آنجا بود گفت شهر
را آیین بستند و با چند هزار دف و نای و چنگ و طبل سر حسین علیهالسلام به شهر
بردند. چون مردم را معلوم شد که سر حسین علیهالسلام است یک نیمهی شهر خروج کردند
و اکثر آیینها بسوختند و چند روز فتنهها آمد. ملاعین که با سر حسین علیهالسلام
بودند، پنهان از آنجا بیرون رفتند. در «مرزین» رسیدند، و آن اول شهری است از
شهرهای شام. نصر بن عتبه لعین، از جانب یزید حاکم آنجا بود، شادیها کرد و شهر را
آذین بست و همه شب به رقص مشغول بودند. ابری و برقی پیدا شد و آیینها را جمله
بسوخت - عمرسعد و شمر گفتند این قوم شوم هستند.
از آنجا به «میا فارقین» رسیدند و
رؤسای شهر با هم خصومت کردند و هر یک میگفتند که این سر را از دروازهی من در
آورند که هر یکی آیینها بسته بودند. میان ایشان جنگ شد و چند هزار خلق کشته شدند.
سگان کوفه ده روز در شهر بماندند و از
آنجا به ایذار آمدند به «نصیبین». منصور ابن الیاس گفت زیاده از هزار آیین بستند؛
یعنی که سر حسین علیهالسلام را داشت. خواست که به شهر رود، اسب او فرمان نبرد.
جند اسب بیاوردند فائده نبود. ناگاه سر حسین علیهماالسلام از نیزه بیفتاد. ابراهیم
موصلی آنجا بود، سر را نیک احتیاط کرد.
دانست که سر حسین علیهالسلام است، خلق
را ملامت بسیار کرد، و شامیان او را شهید کردند. سر را بیرون شهر بداشتند و چندان
نثارها جهت ملاعین کوفه کردند که شرح آن ممکن نیست.
روز سیم گردی و غباری برآمد و جهان
تاریک شد، خلق بدگمان شدند و گفتند اگر از اینجا نروید شما را بکشیم. ملاعین از
آنجا تا شهر «شبدیز» رفتند. شبدیزیان عهد کردند که به ایشان علوفه ندهند و احترام
نکنند و اگر ضروریت شود قتال کنند. کوفیان چون این حال بدانستند از آنجا نقل کردند
و شبدیزیان در عقب ایشان افتادند، لعنت میکردند تا به کنار فرات رسیدند، و از
آنجا ده به ده میرفتند تا به چهار فرسخی از دمشق رسیدند. به هر ده از آنجا تا به
شهر نثار بر ایشان میکردند، و بر در شهر سه روز ایشان را باز گرفتند تا شهر را
بیارایند و هر حلی و زیوری و زینتی که در آن بود به آیینها بستند، به صفتی که کسی
چنان ندیده بود. قریب پانصد هزار مرد و زن با دفها و امیران ایشان با طبلها و
کوسها و بوقها و دهلها بیرون آمدند، و چند هزار مردان و جوانان و زنان، رقصکنان و
سرمه در چشم کشیده و لباسها پوشیده، روز چهارشنبه شانزدهم ربیعالاول به شهر
رفتند، از کثرت خلقگویی که رستخیز بود.
چون آفتاب برآمد ملاعین، سرها به شهر
در آوردند، از کثرت خلق به وقت زوال به در خانهی یزید لعنه الله رسیدند. یزید تخت
مرصع نهاده بود، خانه و ایوان آراسته بود و کرسیهای زرین و سیمین چپ و راست نهاده،
حجاب بیرون آمدند و اکابر ملاعین که با سرها بودند به پیش یزید بردند. او احوال
پرسید، ملاعین گفتند به دولت امیر دمار از خاندان ابوتراب برآوردیم و حالها باز
گفتند و در این شصت و شش روز که ایشان در دست کافران بودند هیچ بشری بر ایشان سلام
کردن نتوانست. در آن میان پیری شامی بیامد و روی به امام زینالعابدین علیهالسلام
کرد و گفت: شکر خدا را که شما را بکشت... و هم گفته که روایت آمد امکلثوم خواهر
امام حسین (ع) در دمشق متوفی شد و... [15] .
تذکری در این باره
به مناسبت بحث از این مقتل یعنی کتاب
«کامل بهایی» عمادالدین طبری که البته قسمتی از آن مقتل و راجع به وقایع کربلاست،
خواستم ارزش کتاب و مختصری از محتوای جالب آن را از قلم محدث خبیر و کارشناس بزرگ
فن، مرحوم حاج شیخ عباس قمی بیاورم تا هم باعث شناخت بیشتر آن کتاب باشد، و هم
خوانندگان بر آن مطالب آگاهی یابند.
برای اطلاع بیشتر باید به خود کتاب
مراجعه کرد.
کتاب «کامل بهایی» در بیست و چند سال
پیش برای دومین بار در تهران دو جلد در یک جلد طبع حروفی شد، ولی این چاپ هم چندان
مطلوب نیست و بجاست که یکی یا چند نفر از اهل فن آن را مورد بازنگری قرار داده و
آن را با نسخههای خطی مقابله و تصحیح نمایند.
محدث قمی در پایان این مطالب و شرح حال
مؤلف مینویسد: «و الله العالم»، زیرا این مطالب فقط در این کتاب دیده شده است.
البته مؤلف کتاب، کتابهایی از پیشینیان در اختیار داشته که امروز در دسترس نیست، و
شاید هم این مطالب کاملا صحیح باشد. ظواهر امر هم آنها را تأیید میکند. بهتر است
هنگام نقل بگوییم که نقل عمادالدین طبری دانشمند بزرگ در کتاب کامل بهایی».
اسامی بعضی از نقاطی که اسرای اهل بیت
را از آنجاها از عراق تا به شام بردند و در این نقل آمده است؛ امروز برای ما
ناشناخته نیست، و بعضی هم گویا جابجا یا اشتباه شده باشد. مثلا شاید «بعلبک»
اشتباه به «موصل» شده، «مرزین» هم شناخته نیست، و در «مرصد» ضبط نشده، اما «شبذیر»
را «مراصد» در لفظ «شبداز» که به آن شبدیز هم میگویند «قصری بزرگ از بناهای متوکل
در سامره دانسته که شاید قبلا محلی در آنجا به این نام بوده است.
استاد فقید علامهی کتابشناس نامی شیخ
آقا بزرگ تهرانی در ذریعه مینویسد: «کامل بهایی» کتابی به فارسی در امامت و شرح
ماجرای بعد از رحلت پیغمبر است که در سقیفهی بنیساعده روی داد. به همین جهت کتاب
«کامل سقیفه» هم موسوم است، تألیف شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری
در نسخه چاپی نام جدش علی بن حسن تبدیل شده است. [1] .
از مؤلف «ریاض العلما» نقل میکند که
گفته است نسخهی کامل آن را در کاشان نزد کلانتر آنجا دیده است، و نسخه دیگری را
در ضمن کتابهای ملاحسین اردبیلی رؤیت نموده، و هم نسخهای از آن در نزد ملا
ذوالفقار هست. نیز نسخه دیگری از آن نزد میرزا اشرف بن میرزا حسیب هست». سپس علامه
تهرانی میگوید: «میرزا اشرف صاحب کتاب «فضائل السادات» است که چاپ شده است. نسخه
کامل بهایی که نزد او بوده همهی آن کتاب بوده است. نسخهی کتابخانهی حضرت رضا
علیهالسلام که به شماره 974 است با نسخه چاپ شده منطبق است، و همه نسخهای در
کتابخانه مجلس است به شماره 2077 که بدون تاریخ است و سابقه آن به قرن هشتم هجری
بازمیگردد. آغاز و انجام این نسخه افتاده است. [2] .
علامه تهرانی دو صفحه بعد هم تحت عنوان
«کامل السقیفه» از آن نام میبرد و مینویسد همین است که مشهور به «کامل بهایی»
است، و به نامهای دیگر هم مشهور است، همچون «لوامع السقیفه» که میآید، و «احوال
السقیفه» که گذشت. [3] .
کشف الغمه فی معرفة
الائمه
این کتاب به زبان عربی و در دو جلد چاپ
و منتشر شده است. مؤلف آن بهاءالدین علی بن عیسی اربیلی از مردم شهر اربل در
نزدیکی موصل و شمال عراق، در یک خانواده کرد شیعه متولد شده است. او مردی دانشمند
بوده و در بغداد اقامت داشته و در سال 693 هجری از دنیا رفته است.
اربلی کتاب کشف الغمه را در تاریخ
چهارده معصوم تألیف کرده، و چون در زمان زوال دولت بنیعباس بوده و دیگر شیعه آن
وحشت را از متعصبان نداشته است، لذا او در این کتاب بحث از امیرالمؤمنین
علیهالسلام را بیش از سایر ذوات مقدسهی چهارده معصوم علیهمالسلام نگاشته است؛
به این معنی که 400 صفحه از جلد اول کتاب فقط دربارهی آن حضرت است به طوری که خود
میگوید مقید بوده دربارهی هر کدام از چهارده معصوم نخست روایات اهل تسنن را
بیاورد و بعد روایات شیعه را تا استدلال به آن نزد مخالفان محکمتر باشد.
در شرح حال حضرت ابا عبدالله الحسین
علیهالسلام و قیام آن حضرت و آمدن به کربلا و شهادت حضرت و یاران باوفایش بیشترین
مطلب را از کتابهای اهل تسنن آورده است. زیرا سنیان اهمیتی به نقل شیعه در ماجرای
شهادت خامس آل عبا نمیدادند، و او برای الزام خصم این کار را کرده است.
به هر حال همان مقدار که او وقایع
کربلا را نقل کرده کتابش در مقتل امام شهید جزو مآخذ است و علمای ما به آن استناد
جستهاند.
مقولات او درست و قابل قبول است و چیزی
که نادرست باشد در آن نیست.
روضة الشهداء
روضة الشهداء به فارسی نوشته ملاحسین
کاشفی سبزواری متوفی در حدود سال 910 ه. ق مشتمل بر شرح احوال امام حسن و امام
حسین علیهماالسلام و بعضی از فرزندان و دودمان آنهاست.
ملاحسین کاشفی معاصر عبدالرحمن جامی، و
پسر صفیالدین علی باجناق جامی بوده است. ملا حسین اهل سبزوار بوده که همگی شیعه
بودهاند، و جامی ساکن هرات بوده که همگی سنی بودهاند لذا جامی که در هر دو شهر
آمد و رفت داشته و منبر میرفته، سعی داشته تقیه کند، به همین جهت روضة الشهداء او
کاملا به سبک شیعه نوشته نشده و از کتب معتبر در مقتل به شمار نمیرود.
بعضی را عقیده بر این است که
«روضهخوان» از اسم همین کتاب او گرفته شده است؛ یعنی این کتاب را در منبر
میخواندند و مردم میگفتند فلانی روضه خواند و به مرور ایام این لفظ به همه اهل
منبر اطلاق شد.
عاشر بحار
جلد دهم بحارالانوار، علامه مجلسی، ر
شرح احوال امام سوم حضرت ابا عبدالله الحسین علیهالسلام است. این جلد به «عاشر
بحار» معروف است. علامه مجلسی متوفای سال 1110 ه. ق. با استفاده از مآخذ پیش از
خود این کتاب را مانند مجلدات دیگر بحارالانوار تألیف کرده، و در بخش مقتل حضرت و
ماجرای کربلا به تفصیل سخن گفته است.
عاشر بحار همچون دیگر مجلدات آن کتاب
مستطاب غث و سمین دارد، ولی جمعا از کتب مهم در مقتل آن امام مظلوم است.
جلاء العیون
جلاء العیون به فارسی تألیف دیگر علامه
مجلسی در تاریخ چهارده معصوم است. آن عالم بزرگوار با نثری ساده آنچه را در تاریخ
چهارده معصوم لازم میدانسته در این کتاب آورده، و در بخش وفیات آنها، مخصوصا
شهادت امام حسین علیهالسلام رویدادها را نقل کرده که خود از اسناد مهم مقاتل است.
نفس المهموم
«نفس المهموم» آخرین و بهترین و
مشهورترین مقتل موجود شیعه تألیف محدث متتبع محقق حاج شیخ عباس قمی قدس سره است.
محدث بزرگوار کتاب را در سال 1335 ه. ق. که در جوار حضرت ثامن الائمه حضرت امام
علی بن موسی الرضا علیهالسلام میزیسته تألیف نموده و در پایان کتاب این را گفته
است. کتاب تاکنون بارها چاپ و منتشر شده است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، که خدایم
توفیق داده است شرح زندگانی درخشان او را در دو جلد بزرگ بنگارم و هم اکنون در شرف
چاپ است، بیش از 80 جلد کتاب در علوم و فنون اسلامی از تاریخ و حدیث و حدیثشناسی
(درایه) و رجال و تراجم و ادب و اخلاق و کلام و ادعیه و زیارات و غیره تألیف و
تصنیف نموده است.
او به علاوه واعظ خلق و مواعظ منبرش
کمنظیر و در نقل احادیث و مقتل ائمه اطهار بخصوص مقتل سالار شهیدان حضرت ابا
عبدالله الحسین (ع) استاد بلا منازع و سرآمد کارشناسان فن بوده است.
محدث قمی با سابقه ممتدی که در مطالعه
تمام منابع اسلامی از شیعه و سنی دربارهی حالات امام حسین (ع) و وقایع کربلا
داشته و پس از سالها که منبر رفته و خاص و عام را در جریان حوادث جانسوز واقعه
رستاخیز حسینی گذاشته و با علم و اطلاعی که در این باره داشته، نفس المهموم را
تألیف نموده است.
نفس المهموم به زبان عربی و نثر شیوای
محدث قمی است. او نخست در دیباچه مآخذ خود را در تدوین کتاب نام میبرد و مؤلفان
آنها را با القابی که شایسته آن بودهاند یاد میکند. آن مآخذ و مدارک که مورد
توجه کارشناس بزرگ مقاتل و نقل وقایع کربلا یعنی محدث قمی بوده است، به اجمال
اینهاست:
1- ارشاد شیخ مفید
2- ملهوف یا لهوف سید بن طاووس
3- تاریخ طبری
4- تاریخ کامل ابناثیر
5- مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی
6- مروج الذهب مسعودی
7- تذکرة الخواص سبط ابنجوزی
8- مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی
9- کشف الغمهی علی بن عیسی اربلی
10- عقد الفرید ابن ابی عبد ربه اندلسی
11- احتجاج طبرسی
12- مناقب ابن شهر آشوب
13- روضة الواعظین فتال نیشابوری
14- مثیرالاحزان ابننما حلی
15- کامل بهایی عمادالدین طبری
16- روضة الصفای محمد خاوند شاه
17- تسلیة المجالس سید محمد بن ابوطالب
مولوی حائری
سپس میگوید: و جز اینها از مقاتل دیگر
از مقتل سید محمد موسوی به توسط جلد دهم بحارالانوار،، و از مقتل کلبی به توسط
تذکرهی سبط و تاریخ طبری، و از مقتل ابومخنف ازدی به توسط طبری نقل میکنم».
تعجب است که محدث قمی «عاشر بحار» یعنی
جلد دهم بحارالانوار علامه مجلسی را جزو مآخذ ذکر نکرده یا فراموش نموده است، زیرا
بارها مطالبی را مستقلا بدون استناد به کتاب دیگری از آن نقل میکند و اصولا یک
جلد بحارالانوار، به تنهایی دربارهی وقایع کربلا، خود مآخذ مهمی است.
محدث قمی دیده است عمدهی مطالب راجع
به وقایع کربلا در این کتابها از آثار علمای شیعه و سنی آمده است، پس چه بهتر که
آنها را اساس بحث خود در آن واقعه جانسوز قرار دهد. او مطالب معتبر آنها را در
جاهای خود نقل کرده، و گاهی مورد نقض و ابرام قرار داده است. تسلط این محدث
عالیقدر از مقاتل شهیدان کربلا و شناخت صحت و سقم روایات مربوط به خوبی از نفس
المهموم پیداست.
مرحوم حاج شیخ عباس در پایان ذکر مآخذ
و تعبیر از صاحبان آنها مینویسد: «من از سید بن طاووس به «سید» و از ابناثیر
جوزی به «جوزی» و از محمد بن جریر طبری به «طبری» و از ابومخنف به «ازدی» تعبیر
میکنم.
علت اینکه از ابومخنف به ازدی تعبیر
میکنم و نمیگویم «ابومخنف» این است که به اذهان تبادر نکند او همان ابومخنف است
که مقتل وی در جلد دهم بحارالانوار چاپ شده است، زیرا در نزد من ثابت شده که این
کتاب پیوست آخر جلد دهم بحار، مقتل ابومخنف معروف نیست، چون ابومخنف که لوط بن
یحیی بن سعید بن مخنف ازدی غامدی است شیخی از مورخان و ساکن کوفه و چهرهی درخشان
آنها بوده، و آنچه را او نقل کرده مورد اطمینان است.
او از امام جعفر صادق صلوات الله علیه،
و پدرش از اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهمالسلام بوده است.
ابومخنف دارای کتب بسیاری در تاریخ و
سیره است. از جمله کتاب مقتل الحسین علیهالسلام است که اعاظم علماء متقدمین از آن
نقل کردهاند و به آن اعتماد نمودهاند. هر کس به تاریخ طبری مراجعه کند خواهد
دانست که بیشتر آنچه را او در مقتل امام حسین (ع)، بلکه همهی آنها را از مقتل
ابومخنف گرفته است.
وقتی در این مقتل - چاپ شده - منسوب به
او، و آنچه طبری از ابومخنف و دیگر مورخان نقل کردهاند تأمل شود، و آنها را با هم
مقابله کنند معلوم میشود که این مقتل نه از ابومخنف و نه از دیگر مورخان مورد
اعتماد است. بنابراین من اعتمادی بر آنچه فقط در این مقتل چاپ شدهی منسوب به
ابومخنف است ندارم».
محدث قمی سپس مینویسد من کتاب را بر
مقدمهای و ابوابی و خاتمهای قرار دادم و آن را «نفس المهموم فی مصیبة سیدنا
الحسین المظلوم» نامیدم.
مقدمه کتاب دربارهی ولادت حضرت ابا
عبدالله علیهالسلام است.
ابواب کتاب نیز پنج باب و هر بابی هم
مشتمل بر چندین فصل است. خاتمه کتاب هم در شرح حال توابین و قیام مختار و کشتار
قاتلان شهدای کربلاست.
محدث قمی در این کتاب از کتابهای مهم
دیگری از شیعه و سنی مستقلا نام میبرد یا به توسط مآخذ خود مطالبی را دربارهی
شخصیت والای امام حسین علیهالسلام و پدر و مادر بزرگوارش و شهدای کربلا و
پیامدهای آن واقعه جانسوز نقل میکند، که گاهی به موجب ظاهر به واقعه کربلا ربطی
ندارد، مثلا از تهذیب الکلام تفتازانی، آثار الباقیهی ابوریحان بیرونی، حیات
الحیوان دمیری، کامل مبرد، بشارة المصطفی عمادالدین طبری، امالی شیخ صدوق و شیخ
طوسی، موالید و وفیات ابن خشاب بغدادی، صواعق محرقهی ابنحجر مکی، مصباح کفعمی،
شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، نور الابصار شبلنجی، تاریخ خمیس دیار
بکری، خرایج راوندی، روضة الشهداء ملا حسین کاشفی، اخبار الطوال دینوری، اثبات
الوصیه مسعودی، دعوات راوندی، رحلهی ابن بطوطه مراکشی، کافی ثقةالاسلام کلینی،
دعائم الاسلام ابوحنیفه شیعی، محاسن برقی، تاریخ الاسلام ذهبی، تاریخ ابن الوردی،
خطط و آثار مقریزی، کامل الزیارة ابن قولویه قمی، عقود الجمان سیوطی، تاریخ
الخلفاء سیوطی، امالی مفید نیشابوری، تقریب ابنحجر عسقلانی، مدینة المعاجز سید
هاشم بحرانی، مزار محمد بن مشهدی، مزار شیخ مفید، مزار شهید اول، مصباح الزائر سید
بن طاووس، مقتل شیخ فخرالدین طریحی، تنزیه الانبیاء سید مرتضی، غارات ثقفی، منهج
المقال (رجال کبیر) استرآبادی، تعلیقه وحید بهبهانی، شیخ مفید، رجال کشی، قمقمام
فرهاد میرزا، اسد الغابه ابناثیر، جلاء العیون سید عبدالله شبر، معانی الاخبار
شیخ صدوق، دره علامه بحرالعلوم، بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار، اعلام الوری
طبرسی، تاریخ جنابذی، عمدة الطالب ابن داوود حسنی، سر السلسلة العلویهی ابونصر
بخاری، عثمانیه جاحظ، اخبار الدول قربانی، معالم الدین ابوطاهر محمد بن حسن برسی،
مصباح المتهجد شیخ طوسی، اقبال سید بن طاووس، ینابیع المودهی شیخ سلیمان حنفی،
بتر المذات عبدالفتاح اصفهانی و سیرهی ابنهشام، آری از همهی این کتابها که
دسترسی به آنها هفتاد سال پیش مثل امروز میسر نبوده و اگر بوده با آن چاپهای
نامطلوب بوده است، محدث قمی استفاده کرده و در هر مورد به مناسبت مطالبی از آنها
را در مقتل خود «نفس المهموم» نقل کرده است، و از همین جا نیز میزان سعی و توان
محدث بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس قمی را میتوان حدس زد.
این محدث بزرگوار در فصل دوم باب اول
کتاب چهل حدیث معتبر را با سلسلهی سند دربارهی وقایع کربلا و فضائل و مناقب
سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیهالسلام نقل میکند.
حدیث اول را از اسنادش علامه متتبع
نامی حاج میرزا حسین نوری تا ابراهیم بن هاشم قمی نخستین کسی که حدیث محدثین
شیعهی کوفه را در قم منتشر ساخت، از ریان بن شبیب قمی روایت میکند که در آن حضرت
امام رضا علیهالسلام مطالبی ارزنده دربارهی واقعه شهادت حضرت سیدالشهدا به وی
فرمود.
به طور خلاصه محدث قمی چیزی را
دربارهی وقایع کربلا در این مقتل خود باقی نگذاشته، و بر بسیاری مطالب انحرافی که
در مقاتل غیرمعتبر هست و بر زبانها جاری است خط بطلان کشیده و مقتلی معتبر و مستند
با اسنادی پرارزش برای جامعه شیعه امامیه باقی گذارده است که باید آن را یکی از
بهترین و نفیسترین آثار قلمی او دانست. آنچه از این کتاب نقل شود معتبر و مستند
است. نفس المهموم نیاز به تجدید چاپ مرغوبی دارد، و آنچه تاکنون چاپ شده است
هماهنگ باارزش کتاب نیست.
دو ترجمه هم از کتاب شده است. یکی توسط
علامه مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، و دیگری به نام «در کربلا چه گذشت، توسط
مرحوم شیخ محمدباقر کمرهای هر دو ترجمه هم گویای مقاصد محدث قمی از این کتاب
نیست. اگر ترجمه سادهتری بدون حشو و زوائد که در دو ترجمه قبلی هست از این کتاب
بشود، جای آن خالی است، البته توسط نویسندهای چیرهدست و باسابقه نه از کسانی که
عمق این اثر نفیس را درک نمیکنند و عرض کتاب را میبرند و زحمت خود میدارند.
نفثة المصدور فیما
یتجدد بحزن یوم العاشور
«نفثة المصدور» کتاب مختصری است که محدث
فقید مرحوم حاج شیخ عباس قمی در مقتل نوشته و آن را پیوست نفس المهموم قرار داده
است. کتاب دارای یازده فصل و خاتمه است، بدین گونه:
فصل اول در پارهای از مناقب امام حسین
(ع)
فصل دوم در شجاعت امام حسین (ع)
فصل سوم در مدح اصحاب امام حسین و
شناخت بعضی از آنان
فصل چهارم در پیوستن حر بن یزید ریاحی
به امام حسین (ع)
فصل پنجم دربارهی قصیده لامیه کمیت
اسدی که در آن شش تن از دلاوران کربلا را که از بنیاسد بودهاند مدح کرده است.
فصل ششم در تشنگی محمد بن حنفیه فرزند
امیرالمؤمنین در جنگ صفین پس از حملهی سهمناک به دشمن، و تشنگی حضرت علیاکبر در
روز عاشورا پس از حمله به دشمن و معنی و علت آن تشنگی
فصل هفتم در مواسات علی علیهالسلام
درایام محاصره در شعب ابوطالب نسبت به پیغمبر (ص) و مواسات حضرت عباس در روز
عاشورا نسبت به برادرش حضرت ابا عبدالله
فصل هشتم پیشگویی پیغمبر (ص) راجع به
شهادت عمار یاسر، و حال علی علیهالسلام پس از شهادت عمار و مقایسه آن با حال امام
حسین بعد از شهادت حضرت ابوالفضل علیهماالسلام.
فصل نهم برخورد پیغمبر با دختر حاتم
طایی پس از اسارت، و اسارت زنان و دختران اهل بیت پس از واقعه کربلا.
فصل دهم دربارهی حسن مثنی، تنها مجروح
کربلا که جان به سلامت برد، و ازدواج با فاطمه دخترعمویش امام حسین (ع) و تخطئه
سخن ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین».
فصل یازدهم راجع به مشهد سقط در کوه
جوش مشرف به شهر حلب که کودکی سقط شده از امام حسین (ع) در آنجا مدفون است و
مطالبی در این باره
خاتمه کتاب در پارهای از نصایح کافیه
و مواعظ شافیه که برای اهل منبر بسیار مفید و ضروری است.
محدث بزرگوار پس از تألیف نفس المهموم
چون پارهای از مطالب را به یاد میآورد که به گونهای با حضرت ابا عبدالله الحسین
و حوادث کربلا و مقتل آن حضرت مربوط است، و آن را در نفس المهموم نیاورده است، لذا
آنها را در این کتاب آورده است. اطلاع از این مطالب ارزنده برای اهل منبر، بلکه
اهل تحقیق دربارهی حوادث کربلا و نهضت حسین بسیار سودمند و ارزنده است.
نقل این مطالب پرارزش سنجیده نیز چون
از قلم محدث نامی مرحوم حاج شیخ عباس قمی است حتی بدون ذکر مأخذ اصلی کافی است، تا
چه رسد که محققی کتاب را با تعیین مأخذ و ذکر و جلد و صفحات آن چاپ کند، و
ترجمهای سلیس هم از آن در اختیار فارسی زبانان بگذارند.
منتهی الآمال
کتاب «منتهی الآمال» محدث بزرگوار حاج
شیخ عباس قمی این مورخ خبیر و متتبع بصیر در تاریخ زندگانی چهارده معصوم
علیهمالسلام، یکی از بهترین آثار فکری و قلمی آن عالم جلیل است.
مرحوم حاج شیخ عباس در سال 1350 ه ق که
56 ساله بوده این کتاب از پس از تألیف و تصنیف حدود 80 کتاب دیگرش، به فارسی در
تاریخ چهارده معصوم نوشته است. منتهی الآمال پس از شصت و پنج سال هنوز هم از
بهترین و جامعترین کتابهای تاریخ حیات چهارده معصوم است. آن مرحوم به مناسبت هر یک
از معصومین علیهمالسلام، از وفات و شهادت آنها نیز سخن گفته که اگر آن قسمت
جداگانه چاپ شود، خود کتابی بسیار جالب در مقابل ذوات مقدس است.
مقتل امام حسین علیهالسلام که در این
کتاب آمده است به قطع وزیری و خط نستعلیق طاهر خوشنویس تبریزی و چاپ اسلامیه 123
صفحه است که در صورت طب حروفی کتابی در حدود 300 صفحه و مقتلی مفصل و معتبر است.
آنچه از آن نقل شود مانند «نفس المهموم» معتبر و گزیدهی تحقیقات آن محدث مورخ
محقق است. در حقیقت میتوان گفت محدث قمی با آن مقاتلی که نوشته است بحث مهمی از
وقایع کربلا و مقاتل ائمه اطهار را فروگذار ننموده است. مقاتلی که پس از این
کتابهای محدث قمی تألیف شده، بیشتر روی نوشتهها و نقلهای او تکیه کردهاند چه
نویسندگان آنها اظهار داشته باشند، و چه طبق معمول ارباب بیمروت دنیا یادآور نشده
باشند.
منبع مطالب :
نقد و بررسی مقاتل
شیعه
متن حاضر سخنرانی دانشمند ارجمند جناب
حجتالاسلام و المسلمین علی دوانی است که توسط معظم له بازنویسی و مستند گردیده
است.
این مقاله در نرم افزار سفینه النجاه موجود است
کمپین حمایت از شیخ نِمِر
جهت عضویت به لینک زیر مراجعه فرمایید:
http://www.tobenvis.com/register.aspx
جهت ارسال مطلب به کمپین ، در قسمت ارسال مطلب ، گروه انتخابی را کمپین حمایت از شیخ نمر انتخاب فرمایید.
لینک کمپین :
http://www.tobenvis.com/group.aspx?gid=23