روز آخر بود
همه داشتن لوازمشونو جمع و جور میکردن
ولی غرفه ما هنوز که هنوزه خالی بود همه می گفتن پس کی میخواین شروع کنین
تمام این سوالها جوابش یه کلمه بود
محمد
محمد که بیاد همه چی درست میشه چرا که وجودش برکته
یه جورایی میتونه با زمان مبارزه کنه و اونو شکست بده
حتما می پرسین محمد کیه
محمد همونه که خیلی ها بهش مدیونن
وقتی می دیدیش شاید چیزی متوجه نمیشدی
اما کافی بود چند روز بهش نزدیک بشی می فهمیدی که خیلی بزرگه و البته عجیب و غریب
خاطره بالا مال اواخر تیر ماه امساله که برای گردهمایی گروههای جهادی طلاب کل کشور رفته بودیم اصفهان
همه کارها مونده بود و منم منتظر محمد بودم
که وقتی اومد خیلی سریع با هم دیگه غرفه رو راه انداختیم خیلی هم با حال شد در عرض پنج ساعت
بی خیال از خود محمد براتون بگم
خیلی وقت نبود که می شناختمش شاید یک هفته یا کمتر ولی تو این مدت مثل دو تا برادر (برادری که ندارم) به هم نزدیک شده بودیم
پسری متولد دهه شصت که به گفته خودش اون زمونا امکنات کم بوده لذا ... بی خیال
یک خال بزرگ روی گونه ای با رنگ سبزه ، عینک رو چشمای قهوه ای ...
فرمانده ای که اگه کسی نمی گفت اصلا نمی فهمیدی اون فرمانده است.
محمد اگه این مطلبو خوندی بدون دلم برات تنگ شده
خاطراتی شفاهی از
زبان رضا بهجتی پور مسئول گروه جهادی وارثان دانشگاه رضوی که وارث محمد موسی زاده فرمانده سابق بسیج دانشگاه شده در گروه جهادی
جدای از خاطرات رضا بهجتی خودم هم خیلی خاطرات خوب باهاش دارم و تا حالا چندین اردوی جهادی و راهیان نور باهاش بودم
او واقعا یک جهادگر است...