دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کى عید مىرسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شبها به دور شمع کسى چرخ مىخورد
پروانهاى که دل به دلِ یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مىزنیم و خانه گفتار بسته است
باید به دست شعر نمىدادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بىتو، آفتاب
انگار بر گلوى خودش دار بسته است
مىترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند
در شهر شاعرى ز جهان، بار بسته است
مرحومه نجمه زارع
شب مبعث از شبهای متبرّکه است و برای آن اعمالی ذکر کردهاند:
بند اول
ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر
ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر
با دیدن تو عشق نمکْگیر شد که دید
روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر
تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی
حسن ختام قصه ی ناب نبوتی
امام جواد علیه السلام روایت شده که فرمود:
در رجب شبى است که از آنچه که بر آن آفتاب میتابد؛ بهتر است
و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله به رسالت مبعوث گردید
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
سید حمیدرضا برقعی
موسای قصه های من آقای طورها
ای برق چشم های تو خورشید نورها
نور تو در نگاه خلایق نشسته است
تنها ندیده اند تو را دیده کورها
تنها امید روضه مادربزرگ ها
تنها صدای ناله و آوای گورها
ما با وجود نام شما قد کشیده ایم
باب الحوائج از ازل تا به دورها
آقا اصالتاً که سلیمان ما تویی
حالا شدی اسیر خیالات مورها
خورشید هم اجازه داخل شدنت نداد
در محبس تو محبس مهتاب و هورها
داوودها به صوت شما گریه می کنند
خیس است آیه های خدا در زبورها
هارون زندگی تو فارون قصه هاست
موسی اسیر مانده میان شرورها
این روزها به مادر خود گریه می کنی
اشکی عجیب گریه چشم غیورها
سرد است قتل گاه تو برعکس کربلا
پس گریه می کنی تو به یاد تنورها
در جسر شهر کفر تنت مانده روی خاک
ای خاک بر سرم سر راه عبورها
قبل از ورود
خانواده امام حاج احمد آقا از اتاق امام (ره) آمدند بیرون و گفتند آسید علی
آقا را امام کار دارند.
آقای خامنه ای داخل شدند و برای اینکه صدای امام
(ره) را که نحیف شده بود بشنوند گوششان را نزدیک صورت امام (ره) بردند و
امام (ره) با ایشان صحبت کردند. ما که پشت شیشه این صحنه را می دیدیم هر
لحظه که می گذشت می دیدیم آقای خامنه ای قرمزتر می شد، صورت ایشان دائم
قرمز می شد گویا به حد انفجار رسیده بود .
بعد از صحبت های امام (ره) آقای خامنه ای حاج احمد آقا ر اصدا کردند داخل، سپس حاج احمد آمدند بیرون و گفتند حاج خانم - همسر امام (ره) - و محارم امام (ره) بیایند داخل. - تمام این صحنه ها فیلم برداری شده است و نمی دانیم چرا پخش نمی شود!
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارق شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی