صدای او...
چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۱۸ ب.ظ
از قبل بچه ها برنامه ریخته بودند
همه مرتب نشسته بودند
نوار خام
ضبط صوت
جایی برای نشستن یک نفر
نوار خام را وارد ضبط کردند
و حضور او
کلی تلاش کرده بودند تا او را بکشانند پای ضبط
گفته بودند تو که این قدر با خودت می خوانی و زمزمه می کنی
بیا این بار هم بخوان تا ما برای نوه هایت و برای دیگران این گنج پنهان را نمایش بگذاریم
آمد و نشست بچه ها که انگار بار اولشان بود مصاحبه می کردند سوالاتی پرسیدند و خواستند مرثیه هایش را بخواند
به ترکی و به کردی گاهی فارسی هر چه بلد بود خواند و اشک ریخت
نوار را که گوش بدهی به میانه ها که برسی ناگهان بچه ها هم ناله می زنند و برای مدتی نوار قطع می شود
بعد برایم گفتند که از ناله و اشک زیاد از حال رفته بود
مادر ( انه زهرا) تو هم مثل بی بی ام البنبن خواندی و ناله زدی
هم برای پسرت و بیشتر از آن برای حسین علیه السلام همان پسر فاطمه سلام الله علیها که مادرش در کربلا نبود و .............
پی نوشت :
به پاس اشک های مادر رو حانی شهید سید رضا گوهری همان مادر که منتظر سر پسرش بود
۹۲/۰۲/۰۴
زندگی بی شهدا ننگ بود