باب الحوائج عالم
چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۹ ق.ظ
موسای قصه های من آقای طورها
ای برق چشم های تو خورشید نورها
نور تو در نگاه خلایق نشسته است
تنها ندیده اند تو را دیده کورها
تنها امید روضه مادربزرگ ها
تنها صدای ناله و آوای گورها
ما با وجود نام شما قد کشیده ایم
باب الحوائج از ازل تا به دورها
آقا اصالتاً که سلیمان ما تویی
حالا شدی اسیر خیالات مورها
خورشید هم اجازه داخل شدنت نداد
در محبس تو محبس مهتاب و هورها
داوودها به صوت شما گریه می کنند
خیس است آیه های خدا در زبورها
هارون زندگی تو فارون قصه هاست
موسی اسیر مانده میان شرورها
این روزها به مادر خود گریه می کنی
اشکی عجیب گریه چشم غیورها
سرد است قتل گاه تو برعکس کربلا
پس گریه می کنی تو به یاد تنورها
در جسر شهر کفر تنت مانده روی خاک
ای خاک بر سرم سر راه عبورهاسید محمدحسین حسینی
۹۲/۰۳/۱۵