ادعانداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین ادعاهات ما رو کشته.....
نبایدم دوست داشته باشی!!!
آخه میترسی یهو بحث به جاهایی بکشه که نباید بکشه....
پاسخ:
من نمی ترسم شما می ترسی و با اسم مستعار میای
من به ضعف خودم آگاهم خیلی هم بیشتر از شما که احساسی فکر میکنی و تصمیم میگیری و همه چی رو به هم ربط میدی و بزرگ میکنی و همه چی رو به خحاطر چیزای کوچیک خراب می کنی
اگه با اسم مستعار میام واسه اینه که نمیخوام بقیه وارد بحثمون بشند وگرنه دلیل بر ترس نیست ...اگه میترسیدم صاف نمیومدم تو وبلاگت با لحن وقرائنی پیام بدم که جنابعالی بشناسیم...واما چه جالب !!!میگی احساسیم.اتفاقا دلیل اصلی مشکلم اینه که احساسی نیستم وگرنه باید بازم سکوت میکردم ....راست میگی هیچی بهم ربط نداره واصن هیچ کس ربطش رو بهم نمیفهمه...اون فقط شمائی که ربط امور رو بهم میفهمی...ضمن اینکه همه چی عادیه...چه مشکلی مگه هست؟؟..همه کارهایی که شما کردی اینا تازه کوچیکاشه...پس باید بازم صبر کرد وسکوت تا بزرگاش از راه برسن...خدا بخیر بگذرونه....
تکرار نقش کهنه خود در لباس نو
بازیگریم!حوصله شرح قصه نیست