برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

آه شرمنده ام هنوز هم کمی از من مانده میروم تا دیگر از من چیزی نماند میروم تا من ، او شود...

برای او

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

آه

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۹ ق.ظ


تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا


ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا

آمدم خوش خط شود تکلیف شبها، آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا

کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر 
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا



کاظم بهمنی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۳۰
سید رضا

نظرات (۷)

سلام مومن خدا
کجایین؟؟؟
سری به ما نمی زنید؟؟؟!!!!
سلام
دعوتید
...افسوس...
سلام خیلی خوشگل بود . . . 

سلام

مطلب شما در "tobenvis.com" درج گردید.

منتظر حضور بعدی شما و ارسال مطالب زیبایتان با محوریت بسیج هستیم

باتشکر


توبنویس : tobenvis.com

۰۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۵۶ فرزند آدم
دل آدم میسوزه برای تیر برق با خوندنش ...
چقدر تنها ...
۰۹ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۹ غریبه غریب
سلام آقا سید کم پیدایین
پاسخ:
سلام کم سعادتم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی